کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : امیر عظیمی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : غزل    

زهـرا برای حـضرت حق آفـریده شد            پیـش از وجـودِ خلقِ خـداوند دیـده شد

سیب بهـشت، آمـدنـش را بـهـانه بـود            روحش به احمد از نفس حق دمیده شد


زهرا که بود؟ نور جلالیِ تحت عرش            از شاخسار قـدس ثمر داد و چـیده شد

احـمـد که گـفت اُمِّ ابیـهـاست فـاطـمـه            یعنی فضائـلش چو محـمّد حـمـیده شد

چـندی گـذشت تا که نـسیـم وصـال او            سـمت عـلـیِّ عـالـیِ اعـلا وزیـده شـد

طوبـای فـاطـمه که ثـمـر داد ناگـهـان            باد خزان گرفت و وجودش تکیده شد

گـل بود و حیف ساقۀ او را لگـد زدند            سیلی که خورد حوریه، رنگش پریده شد

وقـتی هجـوم برد سقـیـفـه به خـانه‌اش            در را شکست روی سرش، قد خمیده شد

شش ماهه داشت، میخ در او را شهید کرد            شش ماهـه‌ای شهـید برای شهـیـده شد

هرجا رسید روضه به محسن، بگو حسین            با تیـر حـرمـلـه سر اصغـر بریـده شد

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه‌های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

شش ماهه داشت، میخ در او را شهید کرد            شش ماهـه‌ای شهـید برای شهـیـده شد

زبانحال حضرت زهرا با حضرت علی سلام الله علیهما

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

اظهـار درد دل بـه زبــان آشـنـا نـشـد            دل شد ز خون لبالب و این غنچه وا نشد

آنجا از آن زمان که جدا از تنم شده است            یک دم سر من از سر زانـو جـدا نشد


با آن که دست دشمن دون بازویم شکست            دیـدی که دامـن تـو ز دستـم رهـا نشد

شرمنده‌ام، حمایت من بی‌نـتـیـجه ماند            دستم شکست و بند ز دست تو وا نشد

بـسیـار دیـده‌انـد که پـیـران خـمـیده‌انـد            اما یکی چو من به جـوانی دو تـا نشد

از مـا کـسی سـراغ نـدارد غـریـب‌تر            در این مـیانـه درد ز پهـلـو جـدا نـشد

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها با امیرالمؤمنین علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

منم زهرا همان که از سوی حق کوثر آوردم           سُروری بی‌بـدل در خانۀ پیغـمبر آوردم

علی جان از سوی جنّت به عشقت آمدم دنیا           خودت گفتی برایت روزگاری دیگر آوردم


قرارت بودم ای مولا، کنارت بودم ای دریا           برایت لؤلؤ و مرجان، برایت گوهر آوردم

زمان عقدمان یادت نمی‌آید که می‌گـفتم:           سپر را دادی و جایش حفاظی بهتر آوردم؟

گمان کردی که در سختی فراموشت کنم؛ هرگز           برایت بین کوچه شاخه‌ای نیلوفر آوردم

سر من را اگر بر زانویت افتاده می‌بینی           پرم پرپر شده؛ جایش برای تو سر آوردم

نه تنها چشم و پهلویم، نه تنها دست و بازویم           برایت از سر مویم، هزارن لشگر آوردم

به نفرین و به اشک و هر توانی داشت بازویم           از آن مسجد به این خانه، تو را آخر سر آوردم

بهارش را خزان کردم، نفاقش را عیان کردم           همین که از خیالات خلیفه سر در آوردم

نبین آشفته احوالم، بدان امروز خوشحالم           تو را از کنج خانه ماندن و غربت در آوردم

بزن بر موی خود شانه، برو مسجد بیا خانه           برایت امنیت سرتا سرِ این معـبر آوردم

دلم می‌خواهد اشک از گونۀ مظلوم بردارم           بیا که دست زخمی را سوی پلکِ تر آوردم

پُر از دلشوره‌ام امشب، برای دخترم زینب           چرا که کار یک مادر برای دختر آوردم

کنار پیکری بی‌سر، به لب دارد نوا خواهر:           لبم را سوی این حنجر به جای مادر آوردم

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد رسولی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چه غصه‌ها که نخوردی برای همسایه            هـنوز هم که تو داری هـوای همسایه

تو ناله کردی و همسایه را دعا کردی            ز گـریـۀ تو در آمد صدای هـمـسـایـه


دعای توست که مرگت سریعتر برسد            همین شده است دقـیـقـاً دعای هـمسایه

کمر به قـتـل تو بـستـنـد، بـاز هم بانو            به فکـر نـان شبی و غـذای هـمسایه؟!

به زخم دست تو پاشید آن نمک را که            گـرفـته بـود ز دسـتت گـدای هـمـسایه

به خانه ریخـتـه‌اند و گـمان نمی‌کـردم            به خـانه وا شود اینگـونه پای همسایه

نخـواستـیـم جـواب سـلام‌ها را، کـاش            سـلامـمـان نـدهـد با کـنـایـه هـمـسایـه

چه غربتی است که همسایه بی‌خبر باشد            ز داغ مـرگ عزیز و عـزای همسایه

قسم به سرخی خونهای چادرت دیگر            بـرام رنـگ نــدارد حـنـای هـمـسـایـه

: امتیاز
نقد و بررسی

کمی به فکر خودت باش در قنوت شبت            بـزرگ هست عزیـزم خـدای هـمسایه

زبانحال حضرت زینب با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در جـواب الـتـماس دخـترت مـادر بمان           من قسم دادم تو را جان علی دیگر بمان

بیشتر در خانه پیش کودکان خسته باش           گوشۀ این بیت الاحزان مادرم کمتر بمان


نا امید و خسته‌ای از دست این نامردمان           رفته گرچه کاسۀ صبرت عزیزم سر بمان

استخوان‌های تنت هم آب شد کم کم ولی           با همین بیـماری و این پیکـر لاغر بمان

یک طرف زانو بغل کرده پدر در گوشه‌ای           یک‌طرف دارد برادر چشم‌هایی تر بمان

کارهای خانه را بگـذار روی دوش من           استراحت کن کمی مادر نرو مادر بمان

ما همه یک سو؛ پدر دق میکند از رفتنت           مادر خـوبم به عـشق ماندن حـیدر بمان

تو جوانی گفتن عجّل وفاتی خوب نیست           وارث حلم و صبوری‌های پیغـمبر بمان

: امتیاز

مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : سیدمسعود طباطبائی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

رو که سیلی می‌خورد آثار می‌ماند به جا           جای پنجه روی گل بسیار می‌ماند به جا

دست سنگینی اگر چرخید روی صورتی           زیـر پـاها یک خـط دوّار می‌مـاند به جا


لابلای ناسـزا گـم شد صدای ضـربه‌اش           پشت پیچ کوچه این اسرار می‌ماند به جا

چون که پیغمبر به مکر کفر از دنیا رود           اهـل بیـت وحـی را آزار می‌مـانـد به جا

می‌رود از خانه بیرون فاتح خیـبر، ولی           فـاطـمه بـین در و دیـوار می‌مـانـد به جا

یاد زخم سیـنه آتش می‌زنـد این خانه را           در که می‌سوزد! ولی مسمار می‌ماند به جا

بعد زهرا زانوی غـم را بغل کرده علی           از یل خـیـبر همین مقـدار می‌مـاند به جا

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

یک ذرّه از لطافـت تو صـد بهـار شد            هر قطره از وضوی تو یک چشمه‌سار شد

از طـرزِ راه رفـتن تو واژه ساخـتـنـد            یک واژه مثل کوه، که اسمش «وقار» شد


هر وقت، عطر نافله‌ات رفت سمت عرش            عطـر بهشت، از سِمَـتـش بـرکـنار شد

دیوارِ خانۀ تو اگر چه گِل است و کاه            امـا ستـونِ عـرش، بـر آن استـوار شد

گَـرد و غـبار چـادر تو رفت، آسـمـان            هــر ذره‌اش سـتــارۀ دنــبـالـه‌دار شـد

بر ساحت تو عرض ادب کرد جبرئیل            تا بین عرش، صاحب یک اعتبار شد

از بین کـارهای نـبـوت در این جهـان            بـوسیـدنـت بــرای نـبـی افــتـخـار شد

بابا که رفت، چشم تو را گریه زخم کرد            ابـرت دچـار بــارشِ بـی‌اخـتـیـار شـد

هرکس که در غدیر، به حیدر امیر گفت            از کار خویش، بعدِ نـبی توبه کار شد

وقتی که ذوالفـقـارِ علی در نـیام رفت            هر خطّ خطبۀ تو خودش ذوالفـقار شد

وقتی که کلّ شهر، شدند از عـلی جدا            ذکر «عـلی عـلیِ» لـبت بی‌شـمار شد

تا اینکه ذرّه‌ای نـرسد زخـم، بر عـلی            جسمت به زخم‌های عـمیـقی دچار شد

یاسِ سپـیـد، بودی و رنگت کـبود شد            گـلـبرگِ نازکت هـدف نیـشِ خـار شد

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

همینکه نیستی اصلاً برای من مرگ است           ز داغ تو پُر زخمم دوای من مرگ است

غریب بودم؛ از این پس غریب تر شده‌ام           پس از تو همنفس آشنای من مرگ است


کدام زندگی؟! این سقف، بر سرم لحد است           حیات، بر من و بر بچه‌های من مرگ است

تو ذرّه ذرّه شـدی آب و مـن نـفـهـمـیـدم           که در سکوت تو ای همصدای من مرگ است

شبـیـه چـشـم کـبـود تـو کـار مـن گـریـه           شبیه دست شکسته دعای من مرگ است

شـبـی که بـنـد کـفـن را گـره زدم گـفـتـم           پس از تو فاطمه عقده گشای من مرگ است

پس از شکـستـن پهـلـوی تو کـنـار علی           چگونه زنده بمانم، سزای من مرگ است

در آن لگد که به در خورد، فاش می‌دیدم           کسی که خیمه زده بر سرای من مرگ است

به جای خـالی تو بین خانه می‌نگـرم           همین که نیستی اصلاً برای من مرگ است

: امتیاز

مرثیه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

یا قـادر و یا قـاهـر و یا من هُـوَ الهـو            دیگر رسیده صبر صدّیـقه به یک مو

شب‌ها فـقـط ذکرش شده عجّـل وفاتی            این روزها که درد بسته خنجر از رو


حتی اگـر زینب زند بـوسه به دستـش            تـشدید خـواهـد شد دوبـاره درد بـازو

کـاری شـده دیگـر تـمـام زخـم‌هـایـش            کارش گذشته دیگر از درمان و دارو

اوج مصیبت شد خلاصه در همین حرف            انسیة‌الحـورا گـرفت از محـرمش رو

پیـش عـلی که نـه، ولی در راه رفـتن            دستی به دیوار است و آن دستش به پهلو

این را حسن می داند و دیوار و کوچه            دیگـر نـدارد چـشم‌هـای مـادرش سـو

دارم بنـا یک عـمـر از این داغ باشـم            آشـفـته دل، آشفـته سر، آشفـته گــیسو

: امتیاز

زبانحال فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها در شهادت او

شاعر : جعفر ابوالفتحی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

سایه‌ای از مادر ما روز آخـر مانده بود           استخـوانی از تن او حـداکـثر مانـده بود

رازهـایی داشت با بابا ولی ناگـفته ماند           چشمهای زخمی‌اش در پشت معجر مانده بود


چل نفر نامرد اینجا یک نفر را می‌زدند           پشت این در، در نبردی نابرابر مانده بود

زیر در میسوخت و راه گریزی هم نداشت           گوشه‌ای از چادر او زیر این در مانده بود

بـاز جـای شکـر دارد روز تـلخ حـادثـه           از نبی تنها همین یک دانه دختر مانده بود

بعد چندین ماه گـفـتم گـریه‌ام کم می‌شود           آه؛ اما خونِ روی بسترش، تَر مانده بود

واجب این است عاشق و معشوق مثل هم شوند           از یل خیبر فقط یک جسم لاغر مانده بود

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمد سهرابی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شایسته است اگر تو سر حرف وا کنی            مثـل قـدیم، هـمسر خود را صدا کـنی

اینگـونه که نـمی‌شود ای با وفـای من            در خانـه‌ام بـرای وفـاتـت دعــا کـنـی


دیشب دوباره زینبت از من سوال کرد            بـابـا نمی‌شود که طبـیـبی صدا کـنـی؟

من از ضریح روی تو حاجت گرفته‌ام            بـایـد دوبــاره آرزویــم را روا کــنـی

من آرزو نـمـوده‌ام ای دخـتـر رسـول            تـو آرزوی خـوب شدن از خـدا کـنـی

طرز قیام تو چو رکوع است در نماز            وقت رکوع از چه قدت را دو تا کنی؟

سائـل سـراغ نـان تـنـور تو را گرفت            وقـتـش رسیده فکـر به حـال گـدا کنی

از گـودی دو چـشم تو روزم سیاه شد            زین کاسه‌ها تو خون به دل مرتضی کنی

آیا شود که از سـفـر خود حـذر کـنی؟            آیا شود که گـوشه چـشمی به ما کنی؟

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن حضرت زهرا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ حرمت اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

اینگونه که نمی‌شود ای با وفا عروس            در خانـه‌ام بـرای وفـاتـت دعــا کـنـی

دیشب دوباره زینبت از من سوال کرد            بابا چه می‌شود که طبـیبی صدا کنی؟

من از ضریح زلف تو حاجت گرفته‌ام            بـایـد دوبــاره آرزویــم را روا کــنـی

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

مادرم را دوست می‌دارم؛ شما را بیشتر           پس عزیزی مثل جانم یا نه؛ حتی بیشتر

خُـرده نان سفـرۀ تو رزق میکـائـیل شد           هرچه آنها ریزتر؛ پس روزی ما بیشتر


مثـل قـرآن، کـلّ الـقـاب شما نـورانی‌اند           در میان این همه نور اسم زهـرا بیشتر

لحظه‌هایی که به محراب نمازت می‌روی           خـالـق تـو می‌شـود گـرم تـمـاشا بیـشـتر

معجزات چادرت جاری‌ست، در شهر نبی           در میـان پـیـروانِ دیـن مـوسـی بیـشـتر

چادری که عرش را با ریشه‌هایش فرش کرد           در زمین پیچید حرفِ آن؛ در آنجا بیشتر

آه، امـا بـا تـنت افـتـاد، بـر روی زمیـن           چادری که پهن شد؛ پس می‌خورد پا بیشتر

هر چه شمعِ پیکـر تو آب می‌شد بیـشتر           آن طرف پروانه‌ات می‌گشت تنها، بیشتر

گرچه بغضت حبس می‌شد در گلویت روز و شب           در کـنارت می‌شد اما بغض مولا بیشتر

آن طرف همسایه‌ها گفتند کمتر گریه کن           این طرف کردی دعا در حق آنها بیشتر

حال تو هر روز، می‌شد بدتر از یک روز قبل           می‌شدی امروز، رو به قبله؛ فردا بیشتر

: امتیاز

مناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها و استقبال از فاطمیه

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

شالِ مشکـیِّ غمِ تو به گـدا قـیـمت داد            اشکِ روضه به غلامانِ تو حیثیّت داد

مادرِ کرب و بلا، مـادرِ گریه… وَالله            فاطمـیّه به حرم حُرمت و حُـرِّیت داد


مادری‌هایِ تو از مادرِ من بیشتر است            مـادرم شیـر اگـر داد به این نـیـت داد

نـیّـتـش بود که من نـوکـرِ حیـدر باشم            فـاطـمـیّـه بـه غـلامِ تـو عـُبـودیّـت داد

بـه حـسـیـنـیـه اگــر آمــده‌ام مــی‌دانــم            ذکرِ مـادر به دلِ سـاده صمـیـمیّت داد

ذکـرِ یـا فـاطِـرُ یـا فـاطـمـۀ؛ فـاطـمـیّه            هویت داد به این نوکر و شخصیّت داد

روزِ رَجعت که بیاید همگان می‌بیـنند            روضۀ فـاطمه بر نـدبـه صلاحیّت داد

تو زمین گیر شدی شیرِ خدا خورد زمین            پـوسخـنـدی به عـلـی نـامۀ تسلیّت داد

اول و آخـرِ ایـن روضـه دمِ الـعـجـلـم            سمت و سو داد به این گریه و کیفیت داد

: امتیاز

مناجات و زبانحال حضرت علی با حضرت زهرا سلام الله علیهما

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

دردی که گـلستان مـرا ریخـته برهـم            آسـایـش دوران مـرا ریـخـتـه بـر هـم

هجران رخ یوسف زهراست که این طور            آبـادی کــنـعـان مـرا ریـخـتـه بـر هـم


بیـچـارگی و درد فـراقی که چـشـیـدم            یک عمر، گـریبان مرا ریخـته بر هم

دلـگـرمیِ من چـشم تـرم بود، گـناهـم            دلگـرمی چـشـمان مرا ریخـته بر هم

خـسته شدم از این همه تاریکی نفـسم            آن قـدر که بـنـیـان مرا ریخـته بر هم

درهم شده نان همه با هم، چقدر حیف            این فاجـعـه ایـمان مرا ریخـته بر هـم

مدیـون گـل فـاطمه هـستم که دعـایش            پـرونـده عـصیـان مرا ریخـته بر هـم

داغ غـم جانـسـوز عـلی و غـم زهـرا            آرامـش مـژگـان مـرا ریخـتـه بر هـم

فـرمود عـلی فاطمه جان، حوریۀ من            اوضاع تـو ارکـان مرا ریخـته بر هم

مبهم شدنت، جان علی بیشتر از قـبل            احـوال پـریـشان مـرا ریـخـتـه بـرهم

لعنت به کسی که وسط کوچه تو را زد            نامـرد چـه قـرآن مـرا ریخـته بر هـم

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : علی اکبر نازک کار نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

چادرت وقتی یهودی را مسلمان می‌کند           یک نگاهت عالمی را مثل سلمان می‌کند

نوکرانت جای خود آنها که صاحب منصبند           بلکه مـور خـانه‌ات کار سلـیـمان می‌کند


مادرانه پا به روی چشم خشک من گذار           خاک پایت هر کویری را گلستان می‌کند

خنده‌ات آرامش قلب نبی و مرتضی است           اخـم‌هایت در جهان تولید طوفان می‌کند

قطره وقتی که به دریا رفت، دریا می‌شود           بی‌سواد کوی تو تـدریس عـرفان می‌کند

هرکه شد خاک تو ای مهتاب،عالم تاب شد           ذرّه را نور رخت خورشید تابان می‌کند

بار هر کس را به معیار علی سنجیده‌ای           حُبّ حیدر کار ما را پیشت آسان می‌کند

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ای که تاجِ شرفی روی سر مادرها            ای که خاک قدم توست، تمام سرها

لحظۀ از تو نوشتن قلمم می‌لرزد            لحـظـۀ گـفـتـنِ از رتـبـۀ تو پیکـرها


گفتن از شأن تو مستلزم وحی است فقط            در مقام تو نوشتند« الی آخرها «

جـایگـاه ملکـوتی تو اَوْ اَدْنـیٰ‌هاست            جایی از عرش، در آن سوی همه باورها

لـقـب «اُمِّ ابـیـهـاسـت» بـرازنـدۀ تـو            دختر وحی!، شدی مـادر پیغـمـبرها

کوثرِ عشقی و حق خیر کثیرت داده            کوریِ چشمِ پُر از بغضِ همه ابترها

حجت الله شـدی بـر هـمۀ حجّـت‌هـا            و نوشتـنـد تو را تـاجِ سر سـرورها

کـاش می‌شد بگـذارنـد، تـمام مـردم            نـام زیـبای تو را بر هـمۀ دخـتـرها

مادر آبی و تا روز قیامت جاری ست            چشمۀ عشق تو در چشمِ تر نوکرها

از زمانی که شنیدیم، به تو بد کرده            بـدمـان آمـده از مـیـخِ تــمــام درهـا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : مجتبی قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

خـدا به کوثر خود کـوثری عطا کرده            برای مَظهـر حق مُظهـری عطا کرده

علی است مَظهر حق مُظهرش شده زینب            برای شیر عـرب گـوهری عطا کرده


مـقـربـــان الــهــی گــدای درگــاهـش            خـدا به خـیل ملک دلـبری عطا کرده

به خـنده، باز شده غـنچـۀ لـبان حـسن            که حق به شاه کرم خواهری عطا کرده

حـسـیـن آمـده قـنـداقـه را بـغـل گـیـرد            خدا به خـون خـدا لشگـری عطا کرده

دخیل یک نخی از معجـرش پیـمبرها

فـقـیـر یک نظـرش می‌شـوند اکـبـرها

چه دختری که سرا پا جمال فاطمه است            علیمه است و فهیمه، مثال فاطمه است

دوباره دختر خیرالبشر دلش شاد است            به یمن مقدم او خوب، حال فاطمه است

حقیقتی است که دختر به مادرش برود            چقدر چهرۀ او چون جمال فاطمه است

که هست؟ سبـط نـبی زینت دل حـیدر            که هست؟ دختر نیکو خصال فاطمه است

به شام و کرب‌و‌بلا طرز خطبه‌خوانی او            نـشان دهـنـدۀ اوج جـلال فـاطمه است

بــیـان کـنـنـدۀ قــرآن، مُـفـســر آیــات

بـگـیـر دست مـرا ای عـقـیـلـۀ سادات

نبی است زینت هستی و زینتش کوثر            علی است زینت عرش و تو زینت حیدر

تمام عـلت خلقت اگر چه فـاطمه است            تویی به حضرت ریحانه برترین دختر

تو آمـدی که تجلّی کـند صبـوری حق            به بحر عصمت و بحر حیا شدی گوهر

رسیده‌ای که ببخـشد خدا به "العفوت"            حــسـیـنـیـان گـنـه‌کـار را دم مـحـشـر

حسین فلک نجات است و کشتی ایمان            برای کـشـتی حـق ناخـدایی و لـنـگـر

بـدون هیچ مـعـلـم تو عـالـمـه هـسـتی

پـناهـگـاه ولایت چـو فـاطـمـه هـسـتی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

از « غلام» خانه‌اش « مولا» اگر یادی کند           از محالات است « بنده» میل آزادی کند
از «خرابات» است چیزی به رعیت میدهند           حیف از آن که مستمندی قصد «آبادی» کند


رونق سائل یقینا در سماجت کردن است           سائل درمانـده حق دارد که فـریادی کند
دست خالی را کریمان بیشتر پر می‌کنند           شکرِ حق، سائل از این لطف خدادادی کند
به خودش رنگ خزان هرگز نبیند هرکسی           در بهـار زنـدگـانی رو به این وادی کند
شـیعه بایـد با غـم آل عـبا غـمگـین شود           با سرور و شادی این خـاندان شادی کند

شیعـۀ زهـرا و حـیـدر بهـتـرین امت اند
زینـبـیون باز هم جشن ولادت دعوت اند

وعدۀ کوثر خدا از عرش اعلی داده است           زینب کبری که نه، زهرا به زهرا داده است
فـاطمه سـرتا به پا و فـاطمه پا تا به سر           راضیه، مرضیه، هانیه و حورا داده است
مـادری را دخـتری پرهـیزکار و مؤمنه           مادری را دختری در اوج تقوا داده است
هم نفس، هم راه، هم دل، هم نشین و هم زبان           بـه عـلـیّ مـرتـضی اُمّ ابـیـهـا داده اسـت
مـادر عـیسی کجایی!؟ به علی و فـاطمه           حضرت حق مریمی با دو مسیحا داده است
آسمان از برکـتـش بار دگر جانی گرفت           با غبار مقـدمش رونق به دنیا داده است
زین اَب خـواندش خـدا بین تمام دختران           نـام زینب زیـنـتـی بر نام بابـا داده است
گاه می‌گوید حسین و گاه می‌گوید حـسن           یعـنی از بـدو تـولد دل به آنها داده است
زانوی هرکس در این دنیا رکاب او نشد           پس قدمگاهش عجب شأنی به سقا داده است
در دم و در بازدم هایش برکت جاری است           بانویی که روزی یک عمر ما را داده است

سـالـهـا در سـایـۀ الـطـاف او آســوده‌ایـم
ریـزه خـوار عـمۀ سادات زینب بـوده‌ایم

به پدر باشد هـمیـشه دخـتـران تاج سرند           از بـرادرها بـپرسی بی‌قـرار خـواهـرند
گرچه همواره پسر باشد عصای دست لیک           اکـثــر اوقـات دخـتـرهـا وزیـر مـادرنـد
در مقام و شأن و ارج و قرب این مولود بس           ناز این دردانه را زهرا و حیدر می‌خرند
چشم بر روی کسی غیر حسینش وا نکرد           بسکه این خواهر برادر عاشق یکدیگرند
این عقیله جای خود ذریه‌اش هم مثل او           در کرامت فاطمه و در شجاعت حیدرند
بچه‌های او ره صد ساله را طی کرده‌اند           بچه‌هـایش شافـعی از شافـعان محـشرند
زیر پایش را پیـمبر زاده‌ها جارو کـشند           خادمینش یک سر و گردن ز ما بالاترند

مثل او شاه نـجـف دیگـر ندارد دخـتری
«قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری«

مدح او را با غزل با مثـنوی باید سرود           نذر او صد مثـنوی معـنوی بایـد سـرود
بهترین‌ها را همیشه «بهترینها» لایـق اند           بهتر از سعدی و شمس و مولوی باید سرود
شـاه بیت آفـرینـش دخـتر شـیر خـداست           در رثایش مصرعی اما قوی باید سرود
از نـیاز دنـیـوی که بی‌نـیازم کرده است           پس به شوق هدیه‌های اخروی باید سرود
«کربلا خواهی اگر از زینب کبری بگیر»           این غزل را پشت مرز خسروی باید سرود
در تـمام عـمر تـسلـیم ولایت بـوده است           دفتری از این «شکوه پیروی» باید سرود
چـادران مـادر مـا انـقـلابی زیـنـبی ست           سال‌ها از فـتـنه‌های پهـلویی بـاید سـرود
از غروب سرخ عاشورا که روزی بگذریم           از طلوع سـبز صبح مهـدوی باید سرود
اردبیل اهـلیـنده وار آیـری ارادت زینـبه           شعر را شیوا به سبک «منزوی» باید سرود

«آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است
آنکه با سرّ شهادت بوده محرم زینب است»
لطـف بـسیـارش گـدای آسـتـانـم می‌کـنـد           دست اعجـازش سـلـیـمان زمانم می‌کـند
بـا تـولا بـا تـبـرّا ایـن دو بـال عــاشـقـی           شـور عـشقـش رهـسپار آسـمـانم می‌کـند
عشق بیماری است یک بیماری فوق جنون           عـاقـبت رسـوای نزد این و آنـم می‌کـنـد
عشق گاهی یک چمدان دل شده سوی حرم           عشق کم کم عـاشـقی بی‌خانـمانـم می‌کند
عشق سر بندی به پیشانی من می‌بـندد و           شب به شب در زیـنبـیه دیده بانم می‌کند
بی‌گمان مویی که من با عشق او کردم سپید           میرسد روزی که در محشر جوانم می‌کند
عشق من را حنجره‌ای کـربلایی می‌دهد           عـشق روزی صادق آهـنگـرانم می‌کـند
عشق من را می نشاند بر فراز منبر و           شصت و نه شب نذر زینب روضه خوانم می‌کند
کربلا با چشم خود دیده است زینب پیر شد           غـصۀ قـد کــمـان آخر کـمـانـم مـی‌کـنـد

هر دل آشفته‌ای که غرق در تاب و تب است
بی‌قـرار روضـۀ بی‌مـادریّ زیـنب است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل سکت در مصرع اول شعر و همچنین ایراد محتوایی در مصرع دوم و عدم رعایت شأن انبیاء حذف شد

تا که صورت را به پای او متبرک کنند           دسـته دسـته انـبـیـا و اولـیـا پـشت درنـد

مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمّد قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

از نسل یک حقیقتِ دور از مَجاز بود            زینبْ که شاهـزادۀ مُـلکِ حِـجـاز بـود

با سرشکـسـتگی ابـداً سِـنخیت نداشت            این کوه صـبر مثـلِ پـدر سرفراز بود


وقـتـی کـه بـود وارثِ اجـلالِ مـادری            تشـبیه او به حضرت زهرا مُجاز بود

در عصمت و وقار و حیا بعد مادرش            بر کُـلِّ بـانـوانِ جـهـان پـیـشـتـاز بـود

او را خـطابِ عـالـِمـه شـد، بی‌مُعـلَّـمه            اَلحَـقْ چه قدر درخورِ این امتیاز بـود

حرف از گره گُشایی او رفت هر کُجا            دستش شبیه دست علی چاره ساز بود

پیوسته داشت یا صمد و یاغـنی به لب            با این حساب از دو جهان بی نیاز بود

با “یا حسین” خاطرش آرام می‌گرفت            از بس که اسـمِ دلـبـرِ او دلـنــواز بود

قارون شد آن فقیر که وقتی نیاز داشت            دسـتش به سمت خانۀ زینب دراز بود

در راهِ عشق خویشتن از هستی‌اش گُذشت            هـستی فـدای او که چـنین پاکـباز بود

چشمم شود فداش که اشکـم به ماتمش            با اشکِ بر حسین و حسن، همتراز بود

چون شد حُسین قبلۀ اشک و قتیل اشک            زینب، خُـدایِ عـالَـمِ سوز و گداز بود

از چادرش نیامده شکلی به ذهنِ شعر            جُـز پرچـمی سیاه که در اهـتـزاز بود

از دستْ بسته بودن او کم سخـن بگـو            دستـش شـبـیه دستِ خـداونـد بـاز بود

وقـتی رسیـد نـاقـۀ او پـرده داشت، آه            روزی که رفـت ناقۀ او بی‌جهـاز بود

از چشم خویش آب بر آن حلق تشنه ریخت            بیخود فـرات روز دهــم گرم نـاز بود

یک سال و نیم در غم لبهای خشک شاه            خیـره به آب، وقت وضوی نـماز بود

از گیسوی سپـید و کمانِ قـدش، بفـهم            درد اسـارتـش چـقَـدَر جـانـگـداز بـود

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : علی معینیان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

سـلام ایـزد منّـان به زیـنب کـبـری            سـلام باطـن قـرآن به زینب کـبری

سلام نفـس پیمبر به حضرت زینب            سلام ساقی کوثر به حضرت زینب


سـلام بر تو که احـیـا کـنـنـده دیـنی            رگ حـیات تـشیـیع تو روح آئـیـنی

بـریـده رأس یـزیـد لعـیـن کـلام تـو            هـزار مُـرده شود زنـده از سلام تو

تو بنـت حـیـدری و پـارۀ تن زهـرا            شده کـنیز درت هـاجر، آسـیه، حـوا

کـلام تو بکـنـد کار صد مـسیحا دم            ز صبر تو کـمر کوه آهـنین شد خم

کلام تو بکـنـد کـار ذوالـفـقـار عـلی            به شام و کوفه و کرببلا تو یار ولی

سپر شدی تو برای امام و رهبر خود            به سان حضرت زهرا برای حیدر خود

تو مادر دو شهید بزرگواری و بس            ز نسل احمدی و حیدری تباری و بس

برای دین شده خـون حسین آب بقـا            به سان او نشده کـس فـدا برای خدا

بدان که گر خبری کس ز کربلا دارد            خبر ز قـتل شهـیدان به نیـنـوا دارد

به لطف دخت علی آن مجاهد علوی            به لطف سبط نبی آن عـقـیله نبـوی

رسیده است به ما شرح عشق کرببلا            به لطف زحمت او کـربلا شده احیا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده شاعر محترم است اما با توجه به اینکه خداوند برای حضرت مریم در قرآن کریم جایگاه خاص در نظر گرفته و دو بار با عبارت اصطفاک حضرت مریم را برتری بخشیده است » يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‌ نِساءِ الْعالَمِينَ‌»  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق بیشتر با آیات قرآن و انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

تو بنـت حـیـدری و پـارۀ تن زهـرا            شده کـنیز درت مـریـم، آسیه، حـوا

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی و اغراق بی مورد در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

غـلام تو بکـنـد کار صد مـسیحا دم            ز صبر تو کـمر کوه آهـنین شد خم

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

جـرم من را نـنویسید که ساغـر زده‌ام            بـنـویـسیـد که امشب دو بـرابـر زده‌ام
مست بودم که چنین باده مکرّر زده‌ام            گرچه یک بار فقط میکده را در زده‌ام


شصت و نه بار ز میخانه جواب آمده است
ذره در چشم کریمان به حساب آمده است

در عریضه نـنوشتم که دوا می‌خواهم            نان من کم شده یا آب و هوا می‌خواهم
نـنوشـتـم صلـۀ شعـر عـبـا می‌خـواهـم            شصت و نه بار نوشتم که تو را می‌خواهم

شصت و نه قطره اشکم که چکیدم امشب
شصت و نه مرتـبه باید بنویـسم زینب

آن خـدایی که ازل پایه پـیونـد گذاشت            گریه را مرحـلـۀ آخر لبـخـند گـذاشت
نام مـیلاد تو را گریه یک بند گذاشت            به خدا اسم تو را نیز خـداوند گـذاشت

خـواسـت جــام اسـد الله لـبـالـب بـاشـد
امر فـرمود که او صاحب زینب باشد

زینت زینت دنیا چه کسی غیر تو بود            سورۀ کوثر مولا چه کسی غیر تو بود
دومیـن اَمِّ ابیهـا چه کسی غـیر تو بود            نه، بگو مادر زهرا چه کسی غیر تو بود

تو خدیجه شده‌ای نه تو پیـمـبر شده‌ای
مـادرِ مـادر و بـابـا و بـرادر شــده‌ای

شأنت این بود برای پـدرت نـاز کـنی            با هـمان دیـده بسته سخـن آغـاز کـنی
عـشق را پیـش نگـاه هـمه ابـراز کنی            چشم خود را به روی کعبه فقط باز کنی

قبله‌ای نیست تو را غیر دو ابروی حسین
جز تو ما را نبرد هیچ کسی سوی حسین

کم نوشتم اگر از تو قلمم محرم نیست            کم نوشتم ولی از لطف نوشتی کم نیست
بی‌تو ایمان من و اهل زمین محکم نیست            آنکه در وصف تو شعری نسرود آدم نیست

آدم آن است که از عشق تو دیوانه شود
تا ابد حلقه به گوش در این خانه شود

کـمـرت پیـش کـسی خـم نـشد الا، الله            پنج خورشید به دور تو بگردند ای ماه
می‌روی، پشت سرت راه می‌افـتد ناگاه            ذکـــر لا حَـــولَ وَ لا قُــــوَّةَ الا بِــالـلـه

پنـج تـن دور سر تو صـدقـه گـردانـند
مـا هـمه بـنده و این قـوم خـداونـدانـند

خطبههایت سنـدی بود که دریـا بودی            فـوق ادراک هـمه عـرش معـلا بودی
هـرکجا بود حـسین تو هـمانـجا بـودی            آنچه خوبان هـمه بودند تو تنهـا بودی

شب میـلاد تو چـشم من اگـر تَـر بوده
چون که این اشک ثوابش دو برابر بوده

ای کـه پـیـغــامـبـر واقـعــۀ دردی تـو            زن ولی مردتر از مردتر از مردی تو
کربلا را به خـدا کرب‌و‌بـلا کردی تو            بَـرِّه را از دهـن گــرگ درآوردی تـو

گرگهـا پـیـرهـن یـوسفـتـان را بـردنـد
تو نبـودی هـمۀ اهـل حـرم مـی‌مـردند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

چـشم‌هـایت سنـدی بود که دریـا بودی            فـوق ادراک هـمه عـرش معـلا بودی